نماز صبح رو که خواند دوباره رفت دراز کشيد خوابش نمي برد اما حوصله هيچ کاري رو هم نداشت کمي لرز سرفه هاي خشک وبدن کوفته وبدتر از ناراحتي جسمي آلام روحي راحتي رو ازش گرفته بودند به گوشه اي خيره شد 


به گذشته ها رفت وقتي پدرش براش  تازه دوچرخه خريده بود وهنوز بلد نبود سوارش بشه  دوچرخه نماد حرکت براي بچه هاست واو شيفته حرکت بود رفتن وبه مقصد رسيدن  کاري که تو بزرگسالي سخت سخت مي شه که يا راه رو پيدا نمي کني يا توان رکاب زدن را نداري يا نمي گذارند به مقصد برسي اين پرورش يافتگان تاريخ استبداد وسلطنت 


ياد سلطان پسر همسايه افتاد وکت وشلوار نوش که بعداز برگشت از خراسان وزيارت امام رضا پوشيده بودخاطره سلطان اورا به خطه خراسان برد ياد مشهد وحرم و ورودي ها ي حرم ياد شب هاي روشن مشهد ياد يک شُکوه وهزار شِکوه وشکايت در دلش زنده شد  


اون هميشه عادت داشت وقتي تو خاطرات مشهدش سير مي کرد وارد حرم مي شد با ادب به آقاسلام مي داد وگوشه چشمش که تر مي شد درد دلي با آقا مي کرد وبر مي گشت واين بارهم رفت تا کنار ضريح سلام داد اما هيچي نگفت درد دل نکرد اگرچه بيش از هميشه حرف دل داشت


چشماي ترش رو که پاک کرد روشنايي بيشتر آفتاب رو که بر اتاق مي تابيد حس کرد کم کم بايد بر مي خاست وبه کارهاي روزانه اش مي رسيد اما گويا رو زمين ميخکوبش کرده بودند درد تو سراسر پاهاش مي پاشيد وفکر پا شدن را هم از سرش بيرون مي برد يادش آمد که بعداز سلام به آقا هيچي نگفته بود وبا خود ش گفت لابد آقا خودش مي دونه وزبان بسته ام  حکايت مي کنه  که  چقدر خسته خسته ام  خسته از دست خودِ خيره وانبوه خودپرستان حاکم ومحکوم جامعه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

.:Friends:. شهد علم فیلم های ایرانی سینما و تلوزیون 0 Patricia خاطرات مهندس از سه سال زندگی مشترک ... Kamil اجاره ماشين فروشگاه اينترنتي رهيافت طب